آناهید الهه آبها

از شیر گرفتن

1394/4/10 14:23
نویسنده : مامان آناهید
524 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره کوچواو خانم لالا کرد منم اومدم براش بنویسم . عزیز دل مامانی.اینقدر بزرگ شدنت سریع اتفاق افتاد که انگار همین دیروز بود از بیمارستان اومدی خونه. من وبابایی تصمیم گرفتیم که کم کم شیر خوردنت و کم کنیم و دیگه شیر نخوری برا همین 23 خرداد شیر روزت و قطع کردم. و دیگه از 30 خرداد شب ها هم شیر نخوردی . هفته اول بهت گفتم ببین مامان میمی نمی خوره بابا نمی خوره تو هم خیلی راحت گفتی نمی خوام و میمی و کردی تو لباسم کشیدی روش. من هم که دیدم تو اینقدر راحت با مسیله کنار اومدی تصمیمم و قاطع گرفتم و دیگه بهت روز شیر ندادم و فقط برا خواب شیر می خوردی. یه هفته اینجوری گذشت تا اینکه یه روز صبح با هم رفتیم از عطاری صبر زرد گرفتیم و موقع خواب ظهر زدم به میمی و تو به محض خوردن گفتی تلخه تلخه و دیگه از میمی بدت اومد. اون روز ظهر تو از خوابیدن فرار کردی و رفتی بازی با عروسکات. شب هم هی از خواب فرار کردی تا ساعت 12:30 تو بغل مامانی لالا کردی. فردا هم همینطور ولی پس فردای اون روز دیگه نتونستی و با کمی گریه لالا کردی یه هفته اول و همینطوری گذروندی . امروز هم چهار شنبه هست و دو روز دیگه هفته دوم هم تموم می شه.

غذا خوردنت خیلی خوب شده . خوابیدنت هم همینطور . یکسره از 12 شب تا 9 صبح می خوابی. عاشق بستنی خوردنی. هندونه و گیلاس و انگور هم خیلی دوست داری ولی موز دوست نداری. یکی از علتهای از شیر گرفتنت همین میوه هایی بودن که دوست داشتی و الان هم فصلش بود . غذا خوردنت و که نگو. خیلی بد غذا می خوردی همش به امید میمی بودی و دیگه اینکه مرداد 2 سال قمریت تموم می شد که زمان خوبی برای از شیر گرفتن نبود.

این روزا خیلی دلم برا میمی خوردنت تنگ شده با اون چشمای درشت خوشکلت از پایین من و نگاه می کردی. شبی که از شیر گرفتیمت . بعد از اینکه لالا کردی من و بابا کلی گریه کردیم. آخه ما طاقت دیدن اشکات و نداشتیم

پسندها (1)

نظرات (0)