آناهید الهه آبها

بدون عنوان

1394/3/21 15:54
نویسنده : مامان آناهید
86 بازدید
اشتراک گذاری

گل یکدونه ی من ببخش که ایندفعه دیر اومدم تا برات بنویسم آخه من وتو خیلی وقت هم و این روزا پر می کنیم دیگه فرستی برای نوشتن ندارم. الانم نی نی ناز من تو خواب نازه . تو الان 21 ماه و 1 روزت هست. شبا پیش من و بابایی می خوابی ولی چچند روزی هست می گی بریم تو هال بخوابیم الان هم تو هال لالا کردی. یه هفته پیش شیراز بودیم کلی تو حیاط مامان بزرگ اینا بازی کردی. به مامان بزرگ می گفتی مامان بژرگ انگار می گفتی مامان جون. مامان بزرگ هم خوشش می اومد می گفت جون. دیگه تو زبونت موند مامان جونی. کرج هم که اومدیم به مامان و بابا بزرگ می گفتی مامان جونی و بابا جون. یه خورده هم سرما خوردی من و بابایی حسابی نگرانت شدیم هر چند سرما خوردگیت مختصر بود ولی انگار یه غم بزرگ تو دلمونه. تو از سر سره خیلی خوشت می آد و هر دفعه از جلو پارک رد می شیم می گی اون اون. سر سررره. امروز با پشتی برا نی نی ات سر سره درست کردیم کلی ذوق کردی. خودتم می خواستی بری.  این روزا عشق می می داری همش می گی میمی . بعضی وقتا غذا نمی خوری به امید میمی . ولی سیر نمی شی و تو طول شب مرتب بیدار میشی و نمی زاری باباییت بخوابه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)